تاریخ : 12. بهمن 1392 - 17:03   |   کد مطلب: 6246
گفت و گو با رئیس سابق سازمان سینمایی
نمی‌شود فضا را خیلی پاستوریزه کرد

 به گزارش صبح رزن به نقل از گروه فرهنگی - رجانیوز: پشت تلفن همان ابتدا می‌پرسد: «نمی‌خواهید که نقد کنید؟ دیگر زمان نقد گذشته است.» می‌گویم اتفاقاً می‌خواهیم برای نقد عملکرد شما در دوران چهارساله، این گفتگو را بگیرم. پاسخ می‌دهد که «هنوز هم در موضع نقد هستید؟ با این شرایط دولت جدید؟» معتقد است به زودی مذهبی‌ها و انقلابیون قدر او را خواهند دانست. بالاخره آن قدر اصرار می‌کنیم که راضی به گفتگو می‌شود.

کمی بعد، در دفتر کار کوچکش و در روزی که وقت زیادی هم برای گفتگو ندارد، با سماجت سعی می‌کنیم در آن وقت کم، تمام انتقادات خود را مطرح کنیم. اولین انتقاد هم این است که چرا معمولاً در سازمان سینمایی به روی رسانه‌های اصولگرا بسته بود و هیچ‌گاه نشد که در این چهار سال، چنین گفتگویی انجام شود. اما بر خلاف گفتگوی تلفنی، «شمقدری» به تمام انتقادات با روی خوش پاسخ می‌دهد و در مورد اتهامات مالی مطرح شده از سوی بعضی سایت‌ها، رابطه‌اش با طیف سینماگران مذهبی خانه‌ی سینما و ... موارد جدیدی را بیان می‌کند.

با این توصیفات، توصیه می‌کنیم خواندن این گفتگوی انتقادی با رئیس سازمان سینمایی سابق را از دست ندهید:


 

ضمن اعلام وفاداری به نظام می‌گفتند اوج تعهد هنر به هنر است

به عنوان سوال اول، اگر موافق هستید کمی به عقب برگردیم. در سال 85 مقام معظم رهبری جلسه‌ای با کارگردان‌ها داشتند. شما یکی از سخنرانان آن جلسه بودید. مجری هم آقای مجید مجیدی بود. شما در آنجا راجع به دو گروه صحبت کردید که سینمای ایران از جانب آنها ضربه خورده است. قابل تصور بود که یک گروه روشنفکرها هستند و انتقاد شما از این دسته خیلی عجیب نبود، اما اشاره به گروه دوم از لسان شما کمی عجیب به نظر می‌رسید. شما به گروهی از سینماگرها اشاره کردید که ظاهراً مذهبی هستند، اما مذهب را در حوزه‌ی اخلاقی حبس کرده و اجازه‌ی ورود مذهب به حوزه‌ی اجتماعی و سیاسی را در فیلم‌های‌شان ند‌اده‌اند. گرچه در همان جلسه هم می‌شد فهمید منظور شما چه کسانی هستند، اما هر چه جلوتر رفتیم، معلوم شد که مصداق حرف شما، طیف مذهبی داخل خانه‌ی سینماست. شاید بتوان گفت همان طیف داخل بیانیه‌ی موسوم به 8+1 حمایت از خانه‌ی سینما و افرادی همچون آقایان تبریزی و درویش و میرکریمی و منوچهر محمدی و مجیدی و ...

آقای شمقدری! چرا با یک عده از فیلمسازانی ‌که حداقل تا قبل از سال 88 به عنوان مذهبی‌ترین فیلمسازان مملکت شناخته می‌شدند، این قدر چالش داشتید؟ اگر اشتباه می‌کنم بگویید. من فکر می‌کنم شما بیشترین چالش را با همین دسته داشتید.

البته ترجیح می‌دادم این مطلب را می‌آوردید که ببینم دقیقاً چه گفته‌ام.

من بارها خوانده‌ام. شما از کسانی که دین را در حوزه اخلاق حبس کرده‌اند و اجازه نمی‌دهند به حوزه‌های اجتماعی و سیاسی وارد شود، انتقاد کرده بودید. مضمون حرف‌تان این بود که یک جور سکولاریسم دینی دارند.

فکر کنم شما هم هم‌عقیده باشید. نیستید؟

خوانندگان این گفتگو را برای آگاهی از عقیده‏ی شما می‏خوانند نه من. من می‌خواهم بدانم چرا احساس می‌کردید در دوران مدیریت‌تان بیشترین چالش را با این گروه خواهید داشت؟

البته این را می‌دانید که من از سال 59 در سینما حضور داشته‌ام، یعنی غیر از آنهایی که سن‌شان از من بیشتر است و یا از قبل از انقلاب در سینما بودند، تقریباً بقیه کسانی که در سینما هستند، بعد از من وارد سینما شدند. بعضی‌ها که همزمان آمدند، بعضی‌ها یکی دو سال و حتی 20 سال بعد از ما به صحنه‌ی سینما آمدند. این صحبت من ناظر به یک تجربه‌ی تاریخی بود. روزی که انقلاب پیروز شد، آرمان‌ها و ایده‌هایی مطرح شدند و علی‌القاعده کار هنر و سینما این بود که به تعبیر بسیار روشن و شفاف مبلّغ این اهداف و آرمان‌ها باشد. ولی به تدریج با گروهی روبه‌رو شدیم که ضمن اعلام وفاداری به این ارزش‌ها و آرمان‌ها معتقد بودند سینما هیچ تعهدی به این ارزش‌ها و آرمان‌ها ندارد و هنر ساحت مستقلی است و قرار نیست به جایی تعهد داشته باشد و اوج تعهد هنر به هنر است. البته در کنار آن هر گاه که می‌خواستند شرایط را منطقی‌تر کنند و از تیزی و تندی آن بکاهند، می‌گفتند ما نسبت به انسانیت و حقوق بشر تعهد داریم، یعنی باز آرمان‌ها و اهداف نظام از صحنه بیرون رفت.

نخست‌وزیر این تفکر و اندیشه را تبلیغ می‌کرد

این قضیه داشت به شکل آشکاری رخ می‌داد و البته بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی در آن سال‌ها متوجه این اتفاق نبودند. شاید تنها کسی که متوجه این اتفاق بود و سر بزنگاه‌ها اگر فرصتی داشت تذکری می‌داد، خود حضرت آقا در دوران ریاست جمهوری بود. در آن دوره به دلیل ساختار حکومتی‌ای که شکل گرفته بود، متأسفانه رئیس‌جمهور اختیارات کافی نداشت و این نخست‌وزیر بود که دارای اختیارات زیاد بود و از قضا همین نخست‌وزیر این تفکر و اندیشه را تبلیغ می‌کرد. نخست‌وزیری که هشت سال ذیل رأی بالای حضرت آقا نخست‌وزیر شده بود، تمام همّ‌اش این بود که هنر از مرز تعهد به اخلاق و معنویت صِرف جلوتر نیاید و نسبت به مناسبات و تحولات اجتماعی و سیاسی و آرمان‌های نظام و اهداف بلند انقلاب اسلامی هیچ تعهدی نداشته باشد.

تلذذ جسمانی در نمایشگاه نقاشی آقای نخست‌وزیر!

بعدها دیدید همین آقای نخست وزیر سابق در نمایشگاه نقاشی‌هایی که در اوایل دوران آقای احمدی‌نژاد برپا کرد، چه نقاشی‌های بی‌هویتی را به نمایش گذاشت. نقاشی‌هایی که صرفاً نشانه‌ی بارزی از هنر برای هنر بودند و مولد یک نوع تلذذ جسمانی؛ یعنی به‌ندرت تلذذ روحی ایجاد می‌کردند و هیچ تعهدی به نظام و انقلاب نداشتند.

 

این تفکر در نخست‌وزیری شکل گرفت و در تمام عرصه‌های کشور از جمله سینما و هنر در جاری شد. مدیرانی که نزدیک به ده سال در سینما مستقر شدند، عملاً این سیاست را تبلیغ و حمایت کردند و به جشنواره‌های جهانی فرستادند و اتفاقاً این فیلم‌ها بودند که از نوع مثبت تا نوع سیاه‌نمای‌شان رفتند و در جشنواره‌های خارجی جایزه گرفتند.

داد حاتمی‌کیا درآمد!

در همان دوران وقتی فیلم «از کرخه تا راین» ساخته می‌شود، به دلیل این که در مخاطب نسبت به انقلاب و نظام دغدغه و تعهد ایجاد می‌کند، با این که فیلم در آلمان ساخته شد و اتفاقاً تهیه‌کننده‌ی فیلم متعلق به همین جریان فکری و از خود این جمع بود، باز هم به جشنواره‌های جهانی راه پیدا نکرد. بعدها داد خود آقای «حاتمی‌کیا» درآمد که چطور این فیلم‌ها که ارزش‌های فنی و هنری هم دارند، به جشنواره‌های جهانی راه نمی‌یابند؟ خطای بزرگ‌تر این که به هفته‌های فیلم هم نمی‌رفت، چون هفته‌های فیلم را خودمان برگزار می‌کردیم و می‌توانستیم با کشور برگزارکننده شرط و شروط بگذاریم که بسیار خوب! دو تا فیلم آن چنانی، ولی دو تا هم فیلم این جوری در هفته فیلم‌تان باید بگذارید. این فیلم‌ها حتی در هفته‌های فیلم هم کمتر می‌رفت و نهایتاً نمایش این فیلم‌ها در خارج از کشور در این حد بود که رایزن‌ها جلساتی می‌گذاشتند و با یک‌سری مخاطبین بعضاً ایرانی و با مخاطبان خاصی این فیلم‌ها به نمایش درمی‌آمدند. پس در واقع ما با جریانی روبه‌رو بودیم که همه‌ی مقدرات حوزه‌ی فرهنگ و هنر و به تبع آن سینما را در اختیار داشت و نسلی از فیلمسازان انقلاب را در همه‌ی عرصه‌ها مورد حمایت و تشویق قرار داده بود و آنها بدون این که خودشان هم متوجه شوند در این دام افتاده بودند. شاید هنوز هم بسیاری از آنها متوجه این خطا نباشند.

گفتند روی ظلم دوران شاه و دفاع مقدس کسی نباید کار کند

البته فیلم‌های معنوی و معناگرا قطعاً مورد نظر و ارزشمند است و قطعاً باید ساخته شوند، اما این که این اوج نگاه دینی ما باشد، خطا بود. با توجه به این که انقلاب اسلامی رخ داده است، دین باید از ساحت‌های صرفاً شخصی، روحانی، معنوی و اخلاقی عبور کند و به ساحت‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و آرمانی بیاید.

سینما حداقل برای حوزه‌ی دفاع مقدس که یکی از جلوه‌های بروز این تعهدها و آرمان‌هاست، باید کاری کند. اما جالب اینجاست که مدیریت وقت می‌گوید روی بعضی از سوژه‌ها از جمله ساواک، خوانین، ظلم‌های دوره شاه و... کسی حق ندارد کار کند.

اشاره‌ی شما دقیقا مربوط به کدام دوران مدیریتی در سینماست؟

دوره ده ساله‌ای که از آن به عنوان دوره طلایی یاد می‌کنند.

آقای بهشتی و انوار؟

بله، فیلم‌های دفاع مقدس هم جزء خط قرمزهای همین مدیریت است. دیدگاه‌ این افراد به این شکل بود. حتی به خود من گفتند که باید بگذاریم جنگ تمام شود و بعدها از دور به این صحنه نگاه کنیم و ببینیم قضایا از چه قرار است و بعد فیلم جنگی بسازیم. الان نباید بسازیم. تعبیرشان این بود که ما الان در دل حادثه هستیم و نمی‌دانیم قضیه از چه قرار است و لذا نباید فیلمش را بسازیم. استدلال‌شان به این صورت بود.

حالا شاید این سئوال مطرح شود پس چطور شد فیلم ارشاد یک اتاق جنگ می‌گذارد و در اهواز یک ساختمان تهیه می‌کند که برای بچه‌هایی که به منطقه می‌آیند و برمی‌گردند، پایگاه شود. خب این کارها خودجوش بود. به هر حال این تفکر استعدادهای هنری بچه‌های ما را در سینما به نفع خودش مصادره کرد.

ریشه ی اصلی دعوا در 88 است

حالا من می‌خواهم این را به دوره‌ی مدیریتی شما تعمیم بدهم. این که وقتی وارد مدیریت شدید، با این افراد چالش داشتید و آنها هم با شما چالش داشتند. این چالش خودش را در قضیه خانه سینما و موارد دیگر خیلی خوب نشان می‌دهد. مثلاً در دوره‌ی شما ممکن بود این گروه فیلمنامه‌هایی را به ارشاد ببرند و نتوانند مجوز بگیرند، اما دیگران با همان فیلمنامه مجوز بگیرند. یعنی روی این افراد حساسیت وجود داشت.

نه، چنین موردی نداریم.

چرا، مثلاً تلفن همراه رئیس‌جمهور یکی از اینهاست. آقای کمال تبریزی به عنوان یکی از افراد جریا 8+1، این فیلمنامه را آورد و مجوز نگرفت، ولی آقای عطشانی آورد و مجوز گرفت. می‌خواهم بگویم خط قرمز اصلی شما همان افرادی بودند که نامشان در آن بیانیه‌ی نه نفره انتقاد از انحلال خانه‌ی سینما آمده است؛ البته به استثنای آقای حاتمی‌کیا. جز این است؟

من چالش نداشتم. این بیشتر برمی‌گردد به رویکردهای سیاسی‌ای که داشتند.

منظورتان رویکرد سیاسی آنها در سال 88 است؟

به نظر من ریشه‌ی اصلی‌اش آن‌جا است، وگرنه در صحنه‌ی عمل و فعالیت، این دوستان تقریباً آزادی عمل داشتند و اگر در مرحله‌ای ایرادی به فیلم گرفته شده و طرف فیلم را رها کرده، داستان دیگری است. مثلاً این که شما می‌گویید فیلمنامه آمده است و اجازه نداده‌اند و بعد آمده است و اجازه داده‌اند، مطلع نیستم.

ما راه را باز گذاشتیم

مثلاً آقای تبریزی بعد از ساخت «خیابان‌های آرام» دیگر نتوانست فیلم بسازد. درست است؟

«خیابان‌های آرام» را که در دوره‌ی ما ساخت و مجوز نمایش گرفت؛ درحالی که خود تهیه‌کننده‌ی فیلم به خاطر تبعات سیاسی‌اش نگران اکران آن بود و جلوی اکرانش را گرفت. پس ما راه را باز گذاشتیم. ایشان حتی برای دریافت پروانه‌ی ساخت فیلمنامه‌ی جدیدی با عنوان «قبر دو طبقه» اقدام کرد. خب این فیلمنامه مشکلات جدی داشت. من شک ندارم اگر به این فیلمنامه مجوز می‌دادیم، از نظر شما مرتکب گناهی نابخشودنی شده بودیم. البته برای یک کار دیگر پروانه‌ی ساخت به نام آقای «تبریزی» صادر شد.

ما چالش نداشتیم، آنها چالش کردند

آقای شمقدری! رهبر انقلاب در جلسه‌ای که با دست‌اندرکاران جشنواره عمار داشتند، فرمودند جریان‌های معتقد به دین و انقلاب نباید وارد اختلاف و حاشیه شوند. وقتی به دوره آقای شمقدری برمی‌گردیم، اتفاقاً چالش اصلی بین جریان‌های معتقد به دین و انقلاب است. یعنی از یک طرف جریان موسوم به هیئت اسلامی هنرمندان و از طرف دیگر جریان خانه سینما و 8+1. فارغ از این که منِ نوعی الان طرفدار کدام‌شان هستم، این سئوال را می‌پرسم. وقتی رهبری مسئله‌ای را تذکر می‌دهند، چرا این اختلاف ادامه پیدا می‌کند و حتی هنوز هم ادامه دارد؟

تقسیم‌بندی شما دقیق نیست. جریان خانه‌ی سینما جریان دیگری است. یعنی فرآیند و حوزه‌ی دیگری است و به تعبیری با توجه به ادبیات سال 88 در واقع آنجا مصداق بارز...

اما فیلم‌های کسانی چون میرکریمی و مجیدی فیلم‌هاست. احتمالاً انها خود را جزء معتقدین به دین و انقلاب می‌دانند.

ببینید ما با آنها چالش نداشتیم، بلکه آنها چالش ایجاد کردند. آنها در واقع به دنبال این بودند که مدیریت را تحت حاکمیت خودشان دربیاورند، چون در دوره‌های قبل این کار را کرده بودند و طبیعی بود که من با توجه به ویژگی‌هایی که دارم، زیر بار این فشارها نمی‌رفتم...

هشدار دادند که شمقدری رأس کار نباشد

از شما یا آقای احمدی‌نژاد چه خواسته بودند؟

در سال 84 پیش آقای احمدی‌نژاد می‌آیند و هشدار می‌دهند که شمقدری رأس کار نیاید. یعنی چه؟ درحالی که ما نه فکر مسئولیت بودیم و نه هنوز چیزی مشخص شده بود.

این هشدار در این که شما چهار سال نخست بیرون گود باشید، تأثیرگذار بود؟

نمی‌دانم. فقط می‌خواهم بگویم پس معلوم است که...

منظورتان همین جریان مقیم در خانه سینماست؟

من می‌گویم این جریان خانه‌ی سینما ویژگی‌ای را که شما می‌گویید، ندارد.

یعنی به نظر شما این افراد به دین و انقلاب معتقد نیستند؟

همه که معتقد به دین و انقلاب نیستند.

اما همه هم این ادعا را ندارند. مثلاً آقای فرمان‌آرا که نمی‌گوید اهل دین و انقلاب هستم.

بله. من برای‌تان تحلیل کردم. وگرنه مهندس موسوی هم که هشت سال نگفت من معتقد به دین و انقلاب نیستم.

ولی خیلی از فیلمسازها اصلاً چنین ادعایی ندارند. مثلاً آقای کیمیایی هیچ‌وقت چنین ادعایی نکرده است.

خب! در خانه‌ی سینما هم نیست.

 

می‌گویند دوره‌ی موسوی خوب بود، دوره‌ی رهبری خوب نیست

حرف من همین است که جریانی در خانه سینما هست که ادعای دین و انقلاب دارد و شما با آنها مشکل دارید.

مشکل همین جاست که اینها ساحت دین و انقلاب را تا همین جا می‌دانند. تک‌تک فیلم‌های آقایان را بررسی کنید. هیچ‌کدام به عرصه‌ی انقلاب ورود ندارند. تازه جایی هم که ورود دارند، مثل فیلم «بوسیدن روی ماه» که می‌خواهد به شکلی به شهدا نزدیک شود، می‌گوید دوره‌ی موسوی خوب بود، دوره‌ی مقام معظم رهبری خوب نیست. این شعار آشکار فیلم است. یعنی می‌گویند اگر هم قبول داریم تا دوره‌ی امام را قبول داریم. این همان چیزی است که در حوزه سیاسی هم می‌گویند و همین الان هم دارند در صحنه‌های سیاسی برای ولایت‌فقیه برنامه‌ریزی می‌کنند. من نمی‌خواهم بگویم همه بچه‌هایی که در این صحنه هستند، می‌دانند چه اتفاقی دارد می‌افتد؛ بلکه می‌گویم در فرآیندی عادت می‌کنند و علاقمند می‌شوند و در یک فرآیندی این مهارت را پیدا می‌کنند که این نوع فیلم‌ها را بسازند. ما معترض نیستیم و می‌گوییم فیلم‌های خوبی است و در حوزه‌هایی هم از زبان حضرت آقا تعریف و تمجیدهایی راجع به این فیلم‌های شنیده‌ایم. فیلم‌های خوبی هم هستند، ولی من می‌خواهم بگویم چند گام آن طرف‌تر هم هست که می‌شود قدم برداشت.

تفاوت داستان سلمان و ابوذر است. ما نمی‌خواهیم ابوذر را نفی کنیم. قطعاً ابوذر جایگاه مهمی در تاریخ اسلام دارد، اما بالاخره پیامبر(ص) فرمود: «آن چیزی که سلمان می‌داند، اگر ابوذر می‌دانست شاید...».

برای داوری دعوت کردیم، نیامدند

بحث را همین جا نگه دارید. به نظر من اتفاقی که افتاده این است که شما بین آن دو دسته‌ای که اعلام کردید، حتی روشنفکران را به این گروه ترجیح می‌دادید. یعنی در دوره‌ی شما وضعیت این گونه بود که در جشنواره‌ای که فیلم «یه حبه قند» آقای میرکریمی هم حضور داشت، فیلم آقای فرهادی هفت تا سیمرغ ‌گرفت و فیلم «جرم» آقای کیمیایی سیمرغ بهترین فیلم را گرفت. ولی در عوض «یه حبه قند» کلاً بایکوت شد!

نشانه‌های دیگری از این رویکرد را هم می‌شود دید. مواردی بوده است که شما جریان روشنفکری یا حتی جریان فیلمفارسی‌ساز را به این جریان ترجیح داده‌اید. نمی‌دانم قبول دارید یا نه که بعضی از نزدیک‌ترین گروه‌ها به سازمان سینمایی، گروه موسوم به فیلمفارسی‌سازها هستند، مثل آقای فرح‌بخش، آقای سهیلی یا حتی آقای ساداتیان. اینها به سازمان سینمایی نزدیک بودند و البته هیچ نسبتی هم با انقلاب نداشتند، اما از این گروه نزدیک‌تر بودند.

این برمی‌گردد به همان رفتارهای کاملاً سیاسی آقایان، چون آنها در صحنه‌ی رقابت سیاسی، همه چیز را از دست رفته می‌دیدند و بنا گذاشتند با دولتی که در این دوره انتخاب شده است، با همه مدیریت‌ها و فعالیت‌هایش مخالفت کنند و یا حداقل همراهی نکنند. این رویکرد بیشتر ناظر به اتفاق سیاسی سال 88 است.

یعنی شما چنین وضعیتی را نمی‌خواستید.

قطعاً نمی‌خواستم. شاهد مثال فراوان داریم. اولین دوره از آقای مجیدی برای جشنواره فیلم کودک دعوت کردیم که داور شود. اما ایشان نیامد. حتی از آقای توحیدی دعوت کردیم که داور جشنواره فجر شود و ایشان پذیرفت، ولی هفته‌ی بعد کناره‌گیری کرد.

گفتند باید به قیمت نابودی سینمای ایران این دوره‌ی مدیریت را بزنیم

می‌خواهم بگویم این به رفتار آن طرف برمی‌گردد. آنها به این جمع‌بندی رسیدند که ما باید حتی اگر شده است به قیمت نابودی سینمای ایران این دوره‌ی مدیریت را بزنیم و با این سیاست حرکت کردند و حالا این کار شما رسانه‌ای‌ها و اهالی سینماست که بنشینند و بررسی کنند که آیا این اتفاق افتاد یا نه؟ و برای توجیه و عملیاتی کردن اقدام‌شان هم به اندازه کافی بهانه و سوژه داشتند، چون سینما عرصه‌ای است که شما خیلی راحت می‌توانید از آن مطلب و سوژه دربیاورید. سینما در هر حال یک عرصه‌ی صد در صد همراه و همسو که نیست. سینما عرصه‌ای است که برای مدتی طولانی اصلاً در اختیار ما نبوده است و الان هم وقتی وارد آن می‌شوید، باز می‌بینید که هر قدرت مانوری را ندارید، ضمن این که در همین سینما باز بچه مسلمان‌هایی را داریم که چنان سقوط کرده‌اند که باید دست مریزاد به خیلی‌هایی گفت که از روی اول ادعایی نداشتند. از مخملبافش بگیرید تا نوری‌زاد.

آقای شمقدری! بعد از اتفاقات سال 88، نسل جدیدی از نیروهای معتقد به نظام و انقلاب وارد حوزه‏ی مستندسازی و سینما شدند که نشانی دقیق آنها را می‏توان در جشنواره عمار جستجو کرد. شما از این نیروها در سینما چه استفاده‌ای کردید؟

ببینید اگر یک فیلمساز تربیت کنی، کار مهمی نکرده‌ای. دلم نمی‌خواهد بگویم، ولی مثلاً گروهی که پسرم راه انداخت که بعداً شدند دو گروه آرمان و سفیر. فقط سختی کار این بود که او پسر من بود و من نباید به او کمک می‌کردم، در عین حال باید کمکش می‌کردم. حالا شما ببین باید با چه فرآیند پیچیده‌ای کمکش می‌کردم تا «یزدان تفنگ ندارد» ساخته شود و مورد حمایت قرار بگیرد. همین‌طور «میراث آلبرتا»، اما در عین حال هم به دلیل مالی و هم دلایل دیگر، نباید کمک‌شان می‌کردم. باید حداقل در حوزه‌ی سینمای مستند استقلال داشت.

نسل جدیدی که عناد ندارند

آیا بخشی از این نیروهای جوان به آن حدی نرسیده بودند که از اینها در سینما استفاده کنید؟ مرکز گسترش واقعاً از آثار اینها حمایت می‌کرد؟

یک جاهایی حمایت کرده است. البته ترجیح من این بود که گروه پسر خودم حتی‌الامکان از جاهای دیگر حمایت شود.

بقیه چطور؟

آن مقداری که زورمان رسید حمایت کردیم، اما راجع به ورود به سینما تا اینها بخواهند وارد عرصه‌ی سینما بشوند، زمان می‌برد. خود من که در سال 59 وارد سینما شدم، اولین فیلم سینمایی‌ام را در سال 70 یعنی یازده سال بعد ساختم. اما در عین حال امروز همه اذعان دارند نسل چهارمی از فیلمسازان آمده‌اند که آن عناد و تقابل را با ارزش‌های نظام و انقلاب ندارند و کسانی که کاملاً وفادارند و فیلم‌هایی می‌سازند که بعضاً منتقدانه‌ی اجتماعی هم هست، اما از دایره‌ی سلامت خارج نشده‌اند.

مثلاً بعضی از فیلم‌های اولی جشنواره آخر فجر.

بله، بالاخره فیلم اولی‌ها را ما مجوز دادیم. یک دوره‌ای برای این که فیلم اول می‌ساختی، باید از چند کانال رد می‌شدی، خود من جزء همین افراد بودم که به سختی از آن کانال‌ها عبور کردم و آن کانال‌ها واقعاً یک عده را کنار می‌گذاشت. من با سماجت، سوابق و ارتباطاتم توانستم عبور کنم و مجوز بگیرم که فیلم «بر بال فرشتگان» را ساختم.

سیاست را بازتر گرفتیم

حالا ما آمدیم و در دوره‌ی مسئولیت‌، راه را برای فیلم اولی‌هایی که فکر می‌کردیم می‌توانند فیلم خوب بسازند، باز کردیم. پس اول مجوز دادیم، درحالی که می‌توانستیم ندهیم. ما دست‌ها را باز گذاشتیم و گفتیم ممکن است 20 تا فیلم اولی بیاید و در میان اینها فقط دو تا فیلم خوب وجود داشته باشد، اما باز به زحمتش می‌ارزد. البته بهترین وضعیت موقعی است که وقتی به ده تا فیلم مجوز می‌دهی، هشت‌تایش فیلم‌های خوبی از کار دربیاید. گرچه نیاز به دقت، ظرافت و بررسی فوق‌العاده‌ای دارد تا خدای ناکرده حق کسی هم از بین نرود. چون ما این فرصت را نداشتیم و این شرایط برای ما مهیا نبود، سیاست را بازتر گرفتیم و گفتیم تعداد بیشتری بیایند که از قِبل آن فیلم‌های بهترین بیرون بیایند که حداقل سه چهار فیلمی که مورد توجه جدی قرار گرفتند، جزء فیلم اولی‌ها بودند.

 

گفتم از «تنهای تنهای تنها» حمایت شود

این که چه حمایت‌هایی کردیم را لازم نیست بگویم. اما برای مثال، فیلم «تنهای تنهای تنها» ـ‌که البته اول اسمش رِنجرو  بودـ آن قدر مورد تأیید ما قرار گرفت که آن را روی میز گذاشتیم که بسازیم. یعنی فیلمنامه تا مدت‌ها روی میز خود من بود که اولویت دارد. البته خودم روی فیلم نظراتی داشتم و گفتم وقتی پول رسید، کارگردانش را صدا می‌زنم و نکات را هم می‌گویم و بعد هم به او پول می‌دهم و می‌گویم برود فیلم را بسازد.

در سال 91 ما به‌شدت دچار مشکل بودجه شدیم و زمانی که بودجه به دستم رسید، این فیلم را راه انداختم. تا بودجه در اختیارم قرار گرفت، تماس گرفتم و دیدم الحمدلله کار شروع شده است و بعد با مدیریت صدا و سیما تماس گرفتم و گفتم چنین فیلمی دارد در بوشهر راه می‌افتد. گفتم فیلم خوبی است و از آن حمایت شود. اگر هم یک وقتی لنگی داشت، حاضریم مشاوره بدهیم و کمک کنیم. برای ما مهم بود که این فیلم ساخته شود. دوست داشتیم صدا و سیما بیاید و 20 تا فیلم بسازد و بودجه‌ی بیشتری بدهد. چه اشکالی دارد؟

صد میلیون تومان به دهلیز دادیم

یا فیلم «دهلیز» که به موضوع قصاص پرداخته است و در میان همه‌ی فیلم‌ها به نظر می‌رسد بهتر عمل کرده است. خب این فیلم نزدیک جشنواره دچار مشکل جدی شد و تهیه‌کننده‌اش نگران بود که نتواند آن را برساند و یا این تعجیل روی فیلم اثر منفی بگذارد. ما مؤسسه رسانه‌های تصویری را موظف کردیم که از این فیلم حمایت کند تا فیلم به جشنواره برسد که این مؤسسه 100 میلیون تومان حمایت کرد و فیلم به جشنواره رسید. ما این کارها را کردیم، مجوزها را دادیم، راه را باز کردیم، رصد هم کردیم که فیلم‌ها به کجا می‌رسند.

ابداً به داوران فجر نگفتیم آدم یا فیلم خاصی باید جایزه بگیرد

پس چرا در جشنواره‌ی فجر «تنهای تنهای تنها» بایکوت شد؟

و اما در مورد داوری جشنواره که شما راجع به فیلم جرم هم گفتی. خود من چهار دوره داور جشنوار‌ه‌ی فجر بودم. در داوری جشنواره قشنگ نیست یک مدیر بالادست بیاید و بگوید همه به یک نفر رأی بدهید.

شما سیاست‌گذاری می‌کردید.

می‌ماند بیان یک‌سری کلیات. یک‌سری اظهارات که می‌آید و می‌گوید ما چنین رویکردها و نظراتی داریم. بله، در دوره‌ی آقای بهشتی نه‌تنها رویکردها گفته می‌شد، بلکه تلاش بر این بود که فیلم خاصی جایزه‌ی خاصی را هم بگیرد. حالا این که این تلاش موفق می‌شد یا نمی‌شد به ترکیب داوران برمی‌گشت که چقدر همراهی نشان بدهند، اما این تلاش می‌شد. در دوره‌ی ما در حد بیان رویکردها جلو نرفتیم و نگفتیم باید فیلم خاصی باید جایزه بگیرد و یا آدم خاصی باید جایزه خاصی را بگیرد. ابداً این کار را نکردیم.

باید از سینمای گلخانه‌ای عبور کنیم

این جشنواره به اسم انقلاب است. این همه رودربایستی برای چیست؟ مثلاً آقای «مانی حقیقی» که داور جشنواره بود، چه ربطی به جشنواره‌ی انقلاب اسلامی دارد؟

بالاخره سینمای ایران همین است. ما باید از سینمای گلخانه‌ای عبور کنیم. سینمای گلخانه‌ای این است که حتی در داوری جشنواره فجرش هم می‌گوید الا و بالله باید به همین فیلم جایزه بدهید.

حمایت از «تنهای تنها..» در بخش تجلی اراده‌ی ملی کار ما بود!

ولی شما کار عکسش را انجام می‌دهید. مثلاً فیلم «تنهای تنهای تنها» انصافاً فیلم خوبی است و تمام تماشاگران همین سینمایی که می‌گویید پتانسیلش با انقلاب همخوانی ندارد، تشویقش می‌کنند، ولی در داوری هیچ چیزی به آن نمی‌دهند. من نمی‌گویم نیروهای انقلابی را به زور در مجموعه‌ها بچپانید یا به فیلم‌های انقلابی به زور جایزه بدهید، ولی فیلم‌های خوب‌ این جریان که باید دیده شوند. اینها منزوی شده‌اند.

این طور نیست و اینها منزوی نشده‌اند. همین فیلم در بخش تجلی اراده‌ی ملی جشنواره‌ی فجر به شدت تقدیر شد و این با ترغیب ما بود که چنین اتفاقی افتاد. در دوره‌ی ما که این فیلم‌ها منزوی نشدند و هر کسی که خواست کار کند، توانست. از این به بعد اگر بشوند به ما ربطی ندارد.

آقای شمقدری! این تجلی اراده‌ی ملی که در اختیار نهادهاست و یک بخش فرعی است.  ببینید توقعی که از شما می‌رفت، برآورده نشد.

تو می‌خواهی بنده هفت نفر داوری را که همه‌شان صاحب فکر و اندیشه هستند...

داورها را چه کسی انتخاب کرده است؟ دوباره می‌پرسم که آقای «مانی حقیقی» چه ربطی به جشنواره‌ی فجر دارد؟

مگر نباید مشارکت همه‌گیر باشد؟ وی یکی از 45 داور ما بود. ما که نمی‌توانیم...

نمی‌شود فضا را چنان پاستوریزه کرد که فقط فیلم مورد نظر ما جایزه بگیرد

چه کسی گفته است که ما باید از همه‌ی سلیقه‌ها و حتی معاندین در داوری جشنواره‌ی به نام سینمای انقلاب اسلامی نماینده داشته باشیم؟ به نظر شما در دولت یازدهم ممکن است که مثلاً یک نفر از سینماگران نزدیک به دیدگاه جشنواره‌ی عمار را در داوری جشنواره فجر شرکت دهند؟ شما که می‌دانید در این چهار سالی که سینما دست دوستان است قطعاً این کار را نمی‌کنند.