آخرین اخبار

تاریخ : 30. شهريور 1391 - 18:11   |   کد مطلب: 928
گفت و گو با دکتر کوشکی

بحث زیر گفت و گویی با دکتر صادق کوشکی درباره اخلاق در رسانه است که وی به شدت منتقد وضعیت موجود است. این گفت و گو را می خوانید:
دغدغه‌ای که مقام معظم رهبری در این چند سال اخیر در باره علوم انسانی دارند، این است که علوم انسانی ما غربی است و در دانشگاهها هم به همان شکل تدریس میشود . تأکید ایشان به مسئولین امر این است که علوم انسانی بومی شوند. به نظر شما در امر رسانه هم چنین اتفاقی لازم است ؟ آیا آموزش رسانه‌ای ما غربی است؟

ما در حال حاضر یک آموزش کلاسیک در علم ارتباطات داریم. در حوزه علوم انسانی ارتباطات یک علم صددرصد غربی و حتی امریکایی است. اگر منظور از آموزش رسانه، آموزش علم Communication یا ارتباطاتاست، علم رسانه که جزو علوم دانشگاهی است، از علوم امریکایی است. اگر قرار است علوم انسانی در دانشگاه‌ها تحول پیدا کنند طبیعتاً این علم هم باید دچار تحول شود. البته ما برای شناخت رسانه‌ها و قواعد حاکم بر رسانه‌های جهان باید علم ارتباطات غربی را کاملاً بدانیم، اما باید به یاد داشته باشیم که قواعد رسانه در جامعه ی ما جا نمی‌گیرد، یعنی ما برای رسانه دینی در یک جامعه دینی باید چهار چوب‌ها و قواعد کاملاً جدیدی را تعریف کنیم، اما برای شناختن رسانه‌های جهان و قواعد حاکم بر آنها و فهم تحولات و فهم چرائی‌ اتفاقاتی که در رسانه‌ها می‌افتد، ناگزیریم علم ارتباطات یا Communicationرا فرا بگیریم.
به علاوه ما در ایران آموزش رسانه نداریم و روزنامه‌نگاری در ایران کاملاً یک پدیده تجربی است. در ایران کسی که بگوید من آموزش واقعی روزنامه‌نگاری دیده‌ام، تقریباً نداریم. چیزی است مثل اتفاقی که در مکانیکی‌های ما می‌افتد. کسی می‌آید و شاگردی می‌کند و خودش هم نبوغ و تیزهوشی دارد و می‌شود استاد مکانیک. روزنامه‌نگارهای ما هم این‌طور هستند.

آقای دکتر این ادّعای بزرگی است .
بله، شما نفی کنید. شما بگویید که من یک نفر را می‌شناسم که رفته و آموزش روزنامه‌نگاری دیده است و روزنامه‌نگاری می‌کند، از این افراد به تعداد انگشتان دست ندارید. ما آدم‌هایی را داریم که بعد از 20 سال روزنامه‌نگاری رفتتند و لیسانس ارتباطات گرفته‌اند، اما بعد از 20 سال روزنامه‌نگاری! تعداد کسانی که واقعاً آموزش روزنامه‌نگاری دیده‌اند و همان‌ آموزه ها را در روزنامه‌های ما پیاده می‌کنند خیلی کم هستند.
در دانشگاه‌ها هم که دو تا گرایش بیشتر نداریم: روزنامه‌نگاری و روابط عمومی. در ایران آموزش رسانه به معنای دقیق کلمه نداریم و شرط ورود به رسانه، چه مکتوب، چه دیداری و شنیداری مثل رادیو و تلویزیون، تقریباً تخصص رسانه نیست. نیروهایی هم که در حوزه رسانه جذب می‌شوند نیروهای زیادی نیستند. تعدادی نیروهای Technicalهستند که باید آموزش ببینند. مثلاً نیروهای فنی صدا و سیما، نیروهایی که کارهای گرافیکی می‌کنند ( که تازه همه اینها هم آموزش رسمی ندیده‌اند) ، کسانی که کارهای رایانه‌ای چاپ و تکثیر را در حوزه نشریات می‌کنند. ممکن است بعضی از اینها آموزش‌هایی دیده باشند، اما در حوزه کسانی که محتوای رسانه‌ها را تهیه می‌کنند، مخصوصاً در رسانه‌های مکتوب، یعنی جرائد، نشریات و به‌ویژه سایت‌ها و خبرگزاری‌ها کمتر کسی را داریم که آموزش دیده باشد و عموماً بر اساس رابطه و تصادف وارد این عرصه می‌شوند و می‌مانند. یا احیاناً گل می‌کنند یا معمولاً آدم‌های متوسط خیلی معمولی و نیروهای بی‌کیفیتی می‌شوند که ممکن است حذف شوند یا ادامه کار هم بدهند. یعنی در عرصه کسانی که محتوای رسانه را در ایران تولید می‌کنند، نابسامانی حادی داریم. آموزش هم به‌طور رسمی نداریم.

یک نمونه از آموزش غربی رسانه ای این است که در دانشگاه‌
ها وقتی میخواهند شیوه مصاحبه کردن را به دانشجوها یاد بدهند، میگویند باید مصاحبه شونده را عصبی کنید تا مصاحبهتان مصاحبه شود. از این نمونه‌ها در جامعه مطبوعاتمان سراغ دارید؟
در عرصه ارتباطات رایج، هر رسانه‌ای برای تأمین و تحصیل منافعی تأسیس می‌شود. کسی نمی‌آید بگوید من اتفاقی روزنامه زدم، مخصوصاً در ایران که کار نشریه، الزاماً کار سودآوری نیست. ممکن است تعدادی نشریات زرد و بازاری و زنانه باشند که به اسم خانوادگی چاپ می‌شوند که واقعاً نشریات مبتذل زرد هستند و هرچند متأسفانه تأثیرات زیادی در سخیف کردن ذائقه فرهنگی مردم دارند، اما واقعاً به معنی واقعی کلمه نمی‌شود به آنها رسانه گفت. اگر اینها را که سودآور هم هستند، استثنا کنیم، کار نشریه و رسانه در ایران اصولاً کار سودآوری نیست، یعنی کسی در ایران به خاطر این‌که پولدار شود یا کاسبی کند، نشریه یا سایت نمی‌زند مخصوصاً رسانه‌های سیاسی‌ـ‌ اجتماعی. حالا ممکن است کسی یک نشریه ورزشی بزند و پولی دربیاورد، به هر حال نشریات مبتذل هستند.

شما نشریات ورزشی را هم زرد می‌دانید؟
عموماً زرد هستند، علتش هم این است که با جنجال و هیاهو و فضاسازی کاذب فروش می‌کنند، والا ورزش ما قابلیت این را ندارد که 20 تا روزنامه ‌ورزشی داشته باشیم. در آلمان هم با آن همه پیشرفت در رشته های ورزشی، 5 تا روزنامه فوتبالی وجود دارد، چطور می‌شود که در ایران 7، 8 تا روزنامه فوتبالی داشته باشیم؟ این معنا دارد و معلوم می‌شود کاذب است.
چرا کار رسانه ای به شکل غیر مبتذلش در ایران سودآور نیست ؟
هر کسی که در ایران یک نشریه سیاسی، اجتماعی ایجاد می‌کند، قطعاً به دنبال تحصیل منافعی است. حالا ممکن است این منافع، حزبی و جریانی و گروهی باشد یا کسی بگوید که من منافع اعتقادی دارم و برای ترویج یک تفکر کار می‌کنم. از طرف دیگر علم ارتباطات رایج می‌گوید که باید از هر روشی برای کسب خبر و جذاب‌ترین اخبار استفاده کنید و جذابیت رسانه‌ای‌تان را افزایش بدهید و مخاطبتان را زیادتر کنید.
 برای جذب خبر و حتی خبرسازی، ده‌ها تکنیک به کار می‌رود، یعنی ممکن است یک عده خبرنگار بیایند و فرد خاصی را دوره کنند و آن‌قدر او را مورد تهاجم و پرسش قرار بدهند که حتی بدون این‌که فرد مورد خطاب خبردار شود، با رفتار پازلی و صحبت‌هایش یک خبرسازی صورت بگیرد تا فضای رکود خبری شکسته شود که نوعی دروغگویی و دروغ‌سازی است. ممکن است کسی از لحاظ حقوقی گیر نکند و افراد بیایند و بگویند که ما فایل صوتی طرف را داریم، ولی می‌بینیم که از یک نفر در وقت‌ها و موقعیت‌های مختلف 5 تا مصاحبه می‌گیرند و از لابلای حرف‌هایش یک جمله از اینجا، یک جمله از آنجا را می‌گیرند و پشت سر هم می‌گذارند. حتی ممکن است خبرنگاری سه دفعه به کسی زنگ بزند و او یک بار در جلسه باشد، یک بار حالش خوب نباشد، اعصابش خرد باشد، پاپیچ او بشود و آن‌قدر سماجت کند که بالاخره چند تا جمله گیر بیاورد و مونتاژ کند و تیتری بزند که اصلاً در مصاحبه پیدا نمی‌شود. از این نمونه‌ها کم نداریم. خبرسازی که دروغ است و هیچ اسم دیگری نمی‌شود روی آن گذاشت.
برای این که به صداقت در رسانه ها را نهادینه کنیم از کجا باید شروع کنیم؟ برجسته‌سازی ‌های کاذب که اینها هم دروغ است و تخلف زشتی است که در رسانه‌های ما وجود دارد. فردی صحبتی می‌کند و هر خبرنگاری بر اساس سلیقه‌اش تیتری را انتخاب می‌کند که در آن مصاحبه نیست. می‌پرسیم این تیتر را از کجا آورده‌اید، درحالی که این مسئول این حرف را نزده، می‌گوید برداشت من از حرف‌های او این بود. در واقع حرف خودش را در ذهن آن مسئول می‌گذارد. از این رفتارهایی که با بدیهیات اخلاقی هم سازگار نیست، کم نداریم. قطعاً اگر دین ما منبع تدوین قواعد روزنامه‌نگاری و کار رسانه‌ای قرار بگیرد، سرلوحه آن صداقت است، یعنی باید روزنامه‌نگار حالت آئینه پیدا کند و آنچه را که هست منعکس سازد و البته تمام آنچه را هم که هست، نباید منعکس کند.
در قواعد به اصطلاح حرفه ای رسانه که وام گرفته از غرب است آن چه شما می گویید بیش تر یک رؤیا ست .
ما باید مطالبی را صادقانه منعکس کنیم که مصالح جامعه و انقلاب و نظام را تأمین کند. ممکن است اخباری باشند که هیچ مصلحتی را تأمین نکند. دین از این اخبار به عنوان اشاعه فحشا یاد می‌کند. «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ»(1)، یعنی دین نهی می‌کند و می‌گوید جزو کسانی نباشید که اخبار راستی را منتشر می‌کنند که باعث می‌شود سطح اخلاقیات جامعه نزول پیدا کند، زشتی گناه و تخلف در جامعه کم بشود و قباحتش از بین برود. اخباری را باید عیناً منعکس کنیم که تأمین‌کننده رشد و تعالی و تکامل جامعه و مصالح نظام و کمک به اصلاح جامعه باشد، بنابراین انتشار هر چیز راست هم از نظر دین پسندیده نیست و قاعدتاً باید موازین اخلاقی در آن رعایت شود، با آبروی افراد بازی نشود. طبیعی است که اسرار نظام و اطلاعاتی نباشد که انتشارش موجبات منفعت دشمنان دین و نظام را فراهم کند.

برای رسیدن به این نقطه ایده آل آیا باید خبر نگاران را ممیّزی کنیم؟
از خبرنگاران فعلی که نمی‌شود انتظاری داشت، چون کسی به آنها آموزشی نداده است. حتی نمی‌شود از آنهایی که در دانشگاه به‌طور آکادمیک آموزش روزنامه‌نگاری دیده‌اند، توقعی داشته باشیم، چون آنها با علم ارتباطات رایج آموزش دیده‌اند، نه علم ارتباطاتی که از دین استفاده کرده و از دین برخاسته باشد. قدم اول این است که سراغ دین برویم و ببینیم آیا می‌توانیم از دین، یک علم ارتباطات استخراج کنیم؟ ابتدا اصول، چهارچوب‌ها و قواعد کار اطلاع‌رسانی را از دین استخراج کنیم و بر آن مبنا یک علم ارتباطات بومی و ایرانی تعریف کنیم و آن وقت آموزش بدهیم و آن وقت است که می‌توانیم از کسانی که آموزش‌ها را دیده‌اند توقع داشته باشیم که این قواعد را رعایت کنند.

بر گردیم به سؤال اوّل : به نظر شما تحولی که قرار است در علوم انسانی اتفاق بیفتد، در امور رسانه ای هم اجرا می شود؟
من که هنوز چیزی ندیده‌ام. امیدواریم اتفاق بیفتد، حداقل من خبر ندارم. البته گروهی هستند که زیر نظر شورای انقلاب فرهنگی بحث تحول در علوم انسانی را پیگیری می‌کنند. شاید آن دوستان هم برای تدوین سرفصل‌های دانشگاهی که منجر به تحول در علوم ارتباطات شده باشد کارهایی کرده باشند، ولی لااقل بنده خبر ندارم، ولی مطمئناً اگر چنین کاری هم صورت گرفته باشد، اسمش استخراج علم ارتباطات بومی از متون دینی نیست. ممکن است رشته ارتباطات فعلی را گرفته و گفته‌اند که 140 یا 138 واحد دارد. حالا بیاییم 30 واحد آن را عوض کنیم، ولی این با چیزی که به آن می‌گوییم تولید یک علم بومی ارتباطات ایرانی مبتنی بر چهارچوب‌های دینی فرق دارد. آن چیز دیگری است و یک کار کلان است و به این سادگی‌ها هم اتفاق نمی‌افتد. باید زمان بگذرد و یک کار علمی و ذهنی بشود تا بتوانیم به‌تدریج بگوییم که یک الگوی ایرانی‌ـ ‌اسلامی تولید شود.

آقای دکتر کوشکی از حرف‌
های شما این گونه برداشت میشود که اوضاع رسانه و بهخصوص روزنامه‌ها به شدت نابسامان است .
می‌توانیم با صراحت بگوییم که وضعیت اطلاع‌رسانی در جامعه ما متأسّفانه به‌شدت بیمار است و اخلاق، قواعد حقوقی و قواعد فقهی تقریباً در آنها رعایت نمی‌شود. بخش زیادی از فضای رسانه‌ای ما بیمار است. نشریات زرد که متأسفانه به بن‌بست رسیده‌اند و در منجلاب خود دست و پا می‌زنند، از جمله ترویج بی‌حجابی و مفاسد و منکرات و اشرافی‌گری. تازه وقتی از نشریات و سایت‌های سیاسی‌ـ ‌اجتماعی وزین خودمان حرف می‌زنیم به این نقطه می رسیم که اینها در حوزه اخلاق و حتی بدیهیات انسانی دچار بلیه‌ای شده‌اند که در یک کلمه می‌توانم بگویم اسیر بی‌تقوایی محض شده‌اند.
 کمتر روزنامه‌نگار و کمتر نشریه‌ای است که اسیر این جریان نشده باشد، یعنی آن‌قدر گستره منافع سیاسی حزبی و نگرش تنگ سیاسی جناحی غالب شده که روزنامه‌نگاران ناخواسته یا شاید هم خواسته با آبروی افراد بازی می‌کنند، دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند، نسبت‌های ناروا می‌دهند و هر تخلفی که بخواهند انجام می‌دهند، با این عنوان که مثلاً ما می‌خواهیم به اهداف سیاسی‌مان برسیم، در انتخابات برنده شویم و... فضا از این نظر متأسفانه فضای مریضی است و ما به‌شدت خلاء اخلاق و ایمان و اصول انسانی را در روزنامه‌های خودمان شاهدیم. نمی‌خواهم بگویم هیچ روزنامه‌نگار بااخلاق و کاربلدی نداریم، ولی تعدادشان کم است و شایسته یک حکومت اسلامی نیست که نشریات سیاسی و اجتماعی‌اش این‌قدر اسیر گناه باشند.

بحث دیگری که در کنار صداقت مطرح می شود ، انصاف است. شهید بهشتی هم در مورد انصاف می‌
فرمایند خلاصه اسلام انصاف است. رسانههای ما ـ حتی برخی رسانههای اصولگرا ـ برای دستیابی به اهدافشان خیلی راحت افراد را تخریب میکنند. یعنی میگویند هدف ما مقدس است و مثلاً برای اینکه فلانی را به مجلس بفرستیم، رقیبش را تخریب میکنیم . آیا این هدف آن وسیله را توجیه می‌کند؟
وقتی از صداقت حرف می‌زنیم، انصاف را هم دربرمی‌گیرد، یعنی اگر انسان صادق باشد، حتی در مورد دشمنش هم صادقانه برخورد می‌کند. یک مثال از امام (ره) بزنم. ایشان به شهید آیت‌الله سعیدی خیلی علاقه داشتند. شهید آیت‌الله سعیدی فوق‌العاده به امام(ره) نزدیک بودند و در سال‌های اولیه مبارزه، یعنی 42 به بعد که کمتر کسی جرأت می‌کرد حتی اشاره غیرمستقیم به نام امام داشته باشد، آیت‌الله سعیدی در آن فضا، در مسجد موسی‌بن جعفر(ع) در خیابان غیاثی در میدان خراسان با تأکید از امام اسم می‌بردند و با عظمت از ایشان یاد می‌کردند و حتی جزوه‌هایی را با اسم کامل حضرت امام در آن مسجد پخش و با جلال و جبروت از امام یاد می‌کردند، یعنی کاری که در آن زمان قطعاً هیچ‌کس جز این شهید بزرگوار انجام نداده بود. نامه‌هایی که بین شهید سعیدی و امام رد و بدل شده نشان می‌دهد که این دو خیلی به هم علاقه داشتند و رابطه‌شان خاص بوده است. آیت‌الله سعیدی توسط ساواک دستگیر می‌شود و در زندان فوت می‌کند. طبیعی است کسی که در زندان زیر شکنجه بوده و در آنجا فوت کرده، اولین چیزی که به ذهن انسان خطور می‌کند این است که او به دست ساواک به شهادت رسیده است. این خبر به نجف می‌رسد. امام می‌پرسند: «مطمئنید که عمّال ساواک ایشان را به شهادت رسانده‌اند یا نه؟» پاسخ می‌دهند: «کسی را که ساواک گرفته و شکنجه داده، معلوم است که او را کشته‌اند». امام می‌گویند: «نه، یقین دارید یا نه؟» به همین دلیل امام تا از شهادت آیت‌الله سعیدی به دست عمّال ساواک یقین پیدا نمی‌کنند، حاضر نمی‌شوند حتی درخصوص ساواک رژیم پهلوی بی‌انصافی کنند. این اصل صداقت است. یعنی امام می‌گویند نمی‌توانم کشتن آیت‌الله سعیدی را به ساواک نسبت بدهم، مگر این‌که یقین کنم آنها ایشان را به شهادت رسانده‌اند. تا قبل از این‌که شهادت ایشان مسجّل شود، امام در دادن اعلامیه و بیانیه، دقت را کاملاً رعایت می‌کنند تا حتی برای دژخیمان ساواک هم بی‌انصافی نکرده باشند. این مدل صداقت واقعی و صداقت برای خداست، منفعت‌اندیشانه و مصلحت‌جویانه نیست.
حالا باید ببینیم در فضای مطبوعات ما چقدر صداقت وجود دارد و افراد حاضرند چقدر صادقانه رفتار کنند؟ اگر کسی صادقانه رفتار کند، قطعاً انصاف را هم رعایت خواهد کرد، چون انصاف امر جدای از صداقت نیست.
 اگر شما در باره کسی از طرق عقلی و دینی کسب خبر کرده‌اید، بر اساس قواعدی که گفتیم، باید ببینیم آیا انتشارش برای جامعه مفید هست یا نه؟ اگر مفید بود منتشر می‌کنیم. اگر انتشار آن خبر جلوی منکرات و فساد را می‌گیرد، از آن استفاده می‌کنیم. اگر نهی از منکر محسوب می‌شود و احتمال تأثیر وجود دارد، این کار را خواهیم کرد، اما برای این‌که ببینیم جایگاه انصاف کجاست، انصاف یعنی این‌که چیزی را بدانیم و به خاطر منافع شخصی‌مان کتمان نکنیم و یا کسی را بشناسیم و برخلاف شناخت خودمان او را به اموری که فاقد آنهاست منتسب نکنیم و به خاطر این‌که در مسائل سیاسی مانع ما نشود، او را از دور خارج نکنیم. فکر می‌کنم این رفتار امام حجت را برای همه کسانی که می‌خواهند در حوزه خبررسانی، شاخصی برای انصاف داشته باشند، تمام کرد.

صداقت، انصاف و اخلاق در رسانه‌های غربی چگونه است؟
رسانه‌های غربی تعهدی ندارند و توقعی هم از آنها نداریم. آنها در این قصه نه تعهدی دارند و نه ادعایی. البته صراحتاً به مخاطبین خود نمی‌گویند که ما دروغ می‌گوییم، هیچ‌وقت هم قسم نخورده‌اند که صادق باشند. آنها هیچ‌وقت تعهد نمی‌کنند که آئینه باشند، تعهدی به رشد و تعالی و اخلاق و دین ندارند، بنابراین می‌توانند هرگونه که راحتند و منافعشان ایجاب می‌کند رفتار کنند، بنابراین اصل را نه بر دروغگویی می‌گذارند، نه بر راستگویی، بلکه اصل را بر تأمین منافع می‌گذارند و هر چیزی را که منافعشان را تأمین کند، منتشر می‌کنند، می‌خواهد راست باشد یا دروغ یا ترکیبی از هر دو. آنها منافعشان را رصد و بر اساس آن اطلاع‌رسانی می‌کنند.
 
همیشه این سئوال برای ما مطرح بوده که در بیان خبر نباید قضاوت کنیم، اما در رسانه ملی این اتفاق می‌افتد، بهخصوص در مورد اخباری که در باره کشورهای متخاصم مطرح میشود. این را چقدر درست می‌دانید؟
اگر بخواهیم احساس را با خبر آمیخته کنیم، آن وقت تأثیرپذیری مخاطب کم می‌شود، یعنی هرچه یک رسانه رفتارهای احساسی‌تری داشته باشد، تأثیرگذاری آن بر مخاطب کمتر می‌شود. رسانه‌ای که هدف تأثیرگذاری بر مخاطب نداشته باشد، اساساً چرا تأسیس می‌شود؟ پس رسانه قطعاً به دنبال تأثیرگذاری است، اما الزاماً روش این کار احساسی کردن خبر یا واکنش احساسی در عرصه خبر نیست. ما می‌توانیم با آرایش و چینش خبر تأثیر لازم را بر مخاطب بگذاریم، اما در ظاهر هیچ رفتار احساسی هم نکرده باشیم. اشکالی ندارد که هر جا اعتقاداتمان اجازه بدهد حتی بر احساسات مخاطب تأثیر بگذاریم. الزاماً اشکالی ندارد، اما به شرط این‌که طوری این حرکت انجام بشود که مخاطب پس نزند. ما تولا و تبرا داریم. ما بایستی در دل مردممان از دشمن خدا بغض ایجاد کنیم. ما بایستی حبّ دوستان خدا را دل مردم ایجاد کنیم، اما روش آن مهم است. اگر احساسات بر قالب خبری ما مسلط شود، موفق به ایجاد تولا و تبرا نخواهیم شد، یعنی مخاطب در مقابل اخباری که فضای احساسی بر آنها حاکم است، واکنش نشان می‌دهد.
اما اگر بتوانیم صفت آئینگی را حفظ کنیم و اخبار و اطلاعاتی را که برای پیشگیری از منکرات یا رشد و تعالی جامعه لازم است، منعکس کنیم و فقط مهندسی خبر را رعایت کنیم، بدون این‌که پیشداوری یا قضاوتی یا برخورد احساسی در ظاهر خبر دیده شود، مخاطب اخبار را مرور می‌کند و تأثیری را که باید بپذیرد، می‌پذیرد.

آیا نشریات زیرزمینی که در جاهای مختلف پخش ، و حتی گاهی شب‌
نامه ای  هم که پیوست نشریه خاصی است منتشر میشود، آسیبرسان به رسانه می‌دانید یا خیر؟
به هر حال هر مطلبی که منتشر می‌شود، باید مسئولیت حقوقی آن را یک کسی پذیرا باشد، یعنی نمی‌شود مطلبی را منتشر کنیم، اما هیچ‌کسی مسئولیت آن را نپذیرد. با عقل هم سازگار نیست. هر اتفاقی که در جامعه بشری می‌افتد، باید فاعل آن اتفاق پیامدهای مثبت و منفی آن را به عهده بگیرد. این را هم عقل می‌گوید، هم قانون و هم اخلاق. به همین خاطر اگر اتفاقی در حوزه رسانه بیفتد که مسئول نداشته باشد و کسی پاسخگوی آن نباشد، این کار خلاف منطق و قانون و اخلاق است و قطعاً چنین پدیده‌ای نمی‌تواند مفید باشد.
یک وقت هست که ما می‌خواهیم یک جنگ روانی روی دشمنان خودمان داشته باشیم، در اینجا می‌توانیم از رسانه‌های خاکستری استفاده کنیم یا حتی از رسانه سیاه. البته در مورد ضوابط فقهی آن باید از حاکم شرع اجازه بگیریم، یعنی جنگ روانی نباید مستلزم خلاف شرع باشد، ولی به هر حال می‌شود از رسانه خاکستری یا سیاه استفاده کرد. رسانه خاکستری رسانه‌ای است که منبع مبهمی دارد، امارسانه سیاه منبع واقعی ندارد. در اینجا هم باید تابع نظر حاکم شرع باشیم و از او اجازه بگیریم که آیا جنگ روانی در حوزه رسانه‌های سیاه و خاکستری مجاز هست یا نه؟ اما در حوزه داخلی، رسانه سیاه و خاکستری معنا ندارد و باید برای هر اتفاق رسانه‌ای، کسی مسئول و پاسخگو باشد. همه رسانه‌های داخل ایران باید مسئولی داشته باشد که قانوناً مسئول و پاسخگوی آن رسانه باشد.

آن فضای بیماری که اشاره کردید بیشتر در چه مواردی دیده می شود ؟
سایت‌های بی‌اصل و نسبی که نه مسئولی دارند و نه به بدیهیات اعتقاد دارند و نمی‌دانم به چه چیز غیر از پول و قدرت فکر می‌کنند، آفت بسیار وحشتناکی هستند و می‌توانند آزادی بیان ناشی از انقلاب اسلامی را تخریب کنند. ما خیلی زحمت کشیده ایم و هزینه‌ داده‌ایم تا بتوانیم آزادی بیان داشته باشیم که مولود انقلاب اسلامی باشد. از این سایت‌ها و کسانی که در فضاهای به‌شدت سیاسی کار می‌کنند ، نه مسئولی دارند و نه کسی پاسخگوست و نه اصل و نسبشان معلوم است و دارند به طرز وحشتناکی بی‌اخلاقی، بی‌تقوایی و بی‌اصل و نسبی را به فضای سیاسی جامعه پمپاژ می‌کنند، همه متضرر می‌شوند.
دود این سایت‌های ضداخلاقی قبل از هر کسی به چشم کسانی می‌رود که هزینه‌های این سایت‌ها را تأمین می‌کنند. قطعاً پول حلال صرف این کارها نمی‌شود و پول حرام است که چنین آثار منفی، نفرت، اختلاف و کینه‌ را در جامعه‌ ایجاد می‌کند و حتی قدرت‌طلبانی هم که به دنبال تأسیس چنین رسانه‌هایی هستند، به قدرتشان نخواهند رسید و فقط فرآیند گردش پول حرام در جامعه و عواقب منفی آن که کدورت، کینه، اختلاف، دشمنی و تهمت است، تقویت می‌شود و در درازمدت فضای مطبوعاتی، رسانه‌ای، سیاسی و آزادی بیان بعد از انقلاب اسلامی را به‌شدت تخریب می‌کنند و زیر سئوال می‌برند. بسیار باید نگران این رسانه‌های قارچ‌صفتی باشیم که می‌توان گفت فرزندان نامشروع قدرت و ثروت هستند. یعنی با پیوند پول‌ها و ثروت‌ها و قدرت‌طلبی‌های نامشروع است که چنین رسانه‌هایی مثل قارچ می‌رویند و مشکل به وجود می‌آورند و قطعاً قوه قضائیه و سایر نهادهای مسئول باید فکری به حال چنین رسانه‌هایی بکنند.

آیا قوه قضائیه به این مسائل ورود می‌کند؟
قاعدتاً باید ورود و به‌طور اساسی ساماندهی کند. اگر کسی رسانه‌ای و حرفی دارد، بیاید و عواقب حقوقی آن را هم تحمل کند و صراحتاً بگوید من که هستم، این رسانه وابسته به کجاست و من هم پاسخگوی رفتارهای رسانه هستم و ضوابط قانونی‌اش را طی کند و مشخص شود که چه کسی چه فعالیت منفی یا مثبتی دارد.

دیدگاه شما